داستان های خیلی کوتاه

داستان در چند خط

داستان های خیلی کوتاه

داستان در چند خط

افسردگی ایران خانم

- ایران خانم دلت نگرفت  تنهایی ؟  پاشو بریم بیرون

- نمیام

- یعنی دیگه نمی خوای از خونه بیرون بری ؟

- نه . فقط برای تظاهرات میام

- اون دفعه برات عبرت نشد ؟

- چرا برا همین افسردگی گرفتم

گوسفند خواب رفته

گوسفندی  پس از یک چرای سیر

در علفزار ، با آهنگ نی چوپان به

 خواب خوشی فرو رفته بود که دید

 گرگی در حال دریدن اوست با وحشت

 از خواب پرید ، چوپان با چاقویی

 در دست بالای سرش ایستاده بود!!!! .

غاصب دجّال

اهل و عیال مسافرت بودن و

نگهبان ها مرخصی و حفاظ های

 الکترونیکی قصر همه روشن .

داشت استراحت می کرد

که  اطاق به شدت لرزید

و نوری همه جا رو روشن کرد

با وحشت گفت کیه ؟

:منتظرم نبودی غاصب دجّال ؟؟ !!!!

معجون پایداری قدرت

معجونی که سیستم را سر پا نگه

می داشت ترکیب غریبی بود از  :

نصف لیوان شراب جنون قدرت و سرمستی

سه قاشق خاک آغشته به نفت

نصف لیوان  خون رقیق شده در ودکای

 روسی و شراب برنج چینی

 

بوی گند قدرت آباد

تمام محله قدرت آباد بوی گند عجیبی  می داد

 

ساکنین اونجا سرهای کوچیک

 

بدون گوش و دماغ ، چشمای خیلی ریز ،

 

 دهن های خیلی گشادی داشتند

 

هر کی هم  می رفت اونجا این بوی گندو می گرفت