ایران خانم : الهی درد بی درمون بگیری ،
الهی ذلیل بشی ، الهی به تیر غیب
گرفتار بشی ، الهی داغ بجه ها تو ببینی .
ملت : اووووه ،چته اینقدر نفرین می کنی
مگه با شمر طرفی؟
ایران خانم: والله از شمر بدتره این مردک .
خان بزرگ منطقه اسبش رو زین کرد
کدخدای لجباز ما سر عقل نیامد
کدخداهای روستاهای بزرگ اطراف از حمایت ما جا زدند
بیشتر اهالی رفتند تو خونه هاشون و درها رو بستند
کدخدا در میدان روستا به دست بوسی خان رفت
مردم هم بیرون آمدند و برای کدخدا دست زدند
من: این معادلۀ هزار مجهول رو چه جوری
حل کنیم ؟
او:من بلدم بگم؟
من :بگو؟
او:هرچی هست زیر سرِ ایکسه ، اونو وردار
ببین چی میشه
من:خوب ... ایوای !! همۀ مجهولای دیگه حل
شدن .
او:فقط مشکل اینه که ایکس رو چه جوری
از معادله حذف کنیم .
من: پس فقط رو این تمرکز کنیم .
مغول : میدونی فرق ما با اینا چیه ؟
مورخ : نه
مغول : ما اومدیم و کندیم و سوختیم و
کشتیم و بردیم و رفتیم، اینا همۀ
این کارا رو کردند ولی ............
مورخ : ولی چی؟
مغول : ولی.... نرفتند .
مورخ : گل گفتی . اینو تو تاریخ می نویسم .