داستان های خیلی کوتاه

داستان در چند خط

داستان های خیلی کوتاه

داستان در چند خط

دفترچۀ سرخ خاطرات

دفترچۀ سرخ خاطرات با:



 

سی و پنج صفحۀ سیاه

کارنامه



کارنامه ای سیاه با :


 

سی و پنج لخته خون

اگر گفتید چرا



 پیرمرد گورکن در یک غافلگیری، از عزراییل مهلت

گرفته بود که تا وقتی آخرین نفر از اهالی شهر را دفن

نکرده ، زنده بماند. برای همین ، با وجود آنکه از

 آخرین کارش در آن شهر متروکه و خالی از سکنه

  ده ها سال می گذشت هنوز زنده بود !!!!!

 اگر گفتید چرا .

 

 

رژیم

-       چرا این قدر لاغر شده بود. رژیم گرفته بود؟

 

 

-       نه ، رژیم اونو گرفته بود .

 

دیوار کج

 

  

-       چرا این همه سر نیزه به این دیوار  تکیه داده اند

-        نه  ، دیوار به این سر نیزه ها متکی است

-       چرا ؟

-       چون این دیوار کج است و دارد می ریزد