داستان های خیلی کوتاه

داستان در چند خط

داستان های خیلی کوتاه

داستان در چند خط

هورا


جوانی که بر روی سکوی بلندی ایستاده بود

فریاد زد : مرگ بر دیکتاتور

جمعیت زیادی که در میدانگاه بودند یکصدا

هورا کشیدند .

جلاد چهار پایه را از زیر پای جوان کشید

جمعیت یکبار دیگر هورا کشیدند !!!!!!


انفجار در خَلَأ

تیک..تیک...تیک..تیک...............

 

چند لحظه سکوت

 

بوم..................

 

فوران آتش و دود

 

سکوووووووت و دیگر هیچ

 

 و سؤال اینست :

چه کسی و برای چه

 بمب را کار گذاشت ؟

چلّه نشینی ایران خانم


ایران خانم از اول سال رفته به خونه پدریش

 توی ده تاریخ قلعه ، چلّه نشسته و به بچه هاش

پیغوم داده تا ناپدریشون مشد علی رو از خونه

 بیرون نکنن بر نمی گرده شهر.

یک پیام




دوستان عزیز تمام مطالب قبلی این وبلاگ به آدرس زیر منتقل گردید :

 


                 veryshortstories.blogsky.com 


ولی داستان های جدید هم در این جا و هم در آدرس فوق منتشر می شود