داستان های خیلی کوتاه

داستان در چند خط

داستان های خیلی کوتاه

داستان در چند خط

سیمای شهر ما در پنج داستانک

پنج داستانک در یک جلسه

 

1

در یکی از خانه های بالای شهر مراسم سفره حضرت.....و

ختم قران با حضور حانم های آلامد و خانم جلسه برقرار است

 صاحبخانه نذر کرده بود تقاضای مهاجرتش به کانادا  پذیرفته شود

2

در همان بالای شهر چند خیابان آنطرف تر مراسم رفص و آواز  .... با حضور

چندین حوان دختر و پسر و چند خانم و آقای میانسال برگزار می شود

3

در یک مراسم مذهبی در مسجد ..... عده زیادی پیر مرد و پیر زن و چند

جوان دست به دعا و استغاثه  برای رفتن خود به بهشت برداشته اند

4

در گوشه و کنار این شهر بزرگ آه وناله فقرا ، یتیمان، زندانیان بی گناه

و......را کسی جز خدا نمی شنود یا می شنوند و کاری نمی کنند

خودشان هم  گویی کاری جز صبر و سکوت بلد نیستند .

5

در وقت نزول بلا همه می گویند خدایا  مگر ما چه کرده بودیم ؟

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد